کد مطلب:1770 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:414

(4) مبادی و پیش فرض های علم اخلاق
1 - اختیار





یكی از مبادی علم اخلاق مختار بودن انسان است. اهمیت اختیار انسان از دیدگاه علم اخلاق دو جنبه دارد: جنبه منطقی و جنبه تربیتی.





مقصود از اهمیت منطقی با طرح یك پرسش بیشتر معلوم می شود پس از تشخیص اعمال خوب و بد و درست و نادرست آیا می توان انجام دهنده اعمال خوب و درست را ستود و انجام دهنده اعمال بد و نادرست را نكوهش كرد؟ به عبارت دیگر آیا مسئول دانستن افراد در برابر اعمالشان درست است؟





چنان كه پیداست به لحاظ منطقی ستودن فردی كه اختیار اعمال خویش را ندارد جایز نیست. مسئولیت اخلاقی فقط در فرض مختار بودن فاعلان اعمال، معنی دارد. هیچ گاه انسان ها را به خاطر اعمال غیر اختیاری مجازات نمی كنند. هیچ گاه كسی را به خاطر ابتلا به یك بیماری همه گیر سرزنش نمی كنند، مگر آن كه فرد بیمار به اختیار خود برخی وظایف بهداشتی را ترك كرده باشد. بنابراین هر فرد، تنها در فرض مختار بودن مسئولیت اخلاقی دارد و ستوده و نكوهیده می شود. در جایی كه فاعل یك عمل مختار نباشد و مثلا بی اختیار خطایی از او سر زند نه تنها سرزنش نمی شود بلكه اگر كسی او را سرزنش كند خود نكوهش می شود؛ زیرا سرزنش كردن افراد غیر مختار به لحاظ اخلاقی نادرست است.





اهمیت تربیتی اختیار در علم اخلاق واضح تر است هدف علم اخلاق از شناسایی افعال و ملكات خوب و پسندیده این است كه افراد را در جهت اصلاح و تكمیل اخلاق یاری دهد. اگر انسان در اعمال خویش فاقد اختیار باشد، هیچ گاه نمی تواند به اصلاح و كمال اخلاق خویش امید داشته باشد. انسانی كه خود را محكوم جبر محیط و وراثت می داند هیچ گاه انگیزه ای برای دگرگون كردن اخلاق خویش نخواهد داشت و نیز كسی كه انسان ها را مجبور می داند هرگز به اصلاح و تربیت اخلاقی آنها اقدام نخواهد كرد و تعلیم و تربیت اخلاقی آنها را بر عهده نخواهد گرفت.





پس واضح است كه عالمان اخلاق و مربیان اخلاقی همواره آگاهانه یا ناخود آگاه به مختار بودن انسان باور داشته اند و انسان را محكوم عواملی همچون وراثت و محیط نمی شمرده اند ادیان الهی و به ویژه دین مبین اسلام در عین توجه به تاثیر وراثت و محیط بر شخصیت اخلاقی انسان ها را در نهایت متكی و مستند به اختیار آنها دانسته اند. از همین روست كه دستورات و راهنمایی های اسلام برای تولید نسل پیراسته و سالم باعث آن نمی شود كه از فرزندان خانواده های آشفته سلب مسئولیت شود. همین طور كسانی كه در محیط نامناسب زندگی می كنند مكلف به اصلاح محیط و با هجرت از محیط خود هستند؛ نه آن كه با بهانه قرار دادن بدی محیط بتوانند از مسئولیت شرعی و اخلاقی خویش سر باز زنند. در قرآن كریم خطاب به كسانی كه بر خویشتن ستمكار بوده اند و به بهانه مستضعف بودن و تحت سلطه بودن بر خود ستم كرده اند، گفته شده است:





الم تكن ارض اللَّه واسعة فتها جروا فیها فاولئك ماویهم جهنم و ساءت مصیرا (8)





مگر زمین خدا وسیع نبود تا در آن مهاجرت كنید؟ پس آنان جایگاهشان دوزخ است و دوزخ بد سرانجامی است.





البته بحث از این كه آیا اصل به لحاظ فلسفی و اعتقادی درست است یا نه در علم كلام و فلسفه صورت می گیرد و علم اخلاق عهده دار این بحث نیست.







2 - تغییر پذیری اخلاق انسان

شخصیت هر فرد، مجموعه صفات پایدار اوست برخی از این صفات پایدار به جنبه های جسمانی و ظاهری افراد و برخی به جنبه های درونی و روحی آنها مربوط است. جنبه های مختلف شخصیت هر فرد از حیث پایداری و دائمی بودن یكسان نیست. برخی از این جنبه ها مانند خصوصیات جسمانی همچون چاق و لاغر بودن، كوتاه یا بلند بودن و... تغییر نمی پذیرند ولی برخی از جنبه های دیگر قابلیت تغییر دارند. البته تغییر پذیری جنبه های مختلف شخصیت نیز به یك میزان نیست؛ مثلا هیجان پذیری (Emationality)و زود انگیختگی (Impulsiveness)افراد به آسانی دگرگون نمی شود. برخی افراد به سرعت در برابر موقعیت های ناخوشایند یا جدید عكس العمل نشان می دهند عصبانی می شوند و یا از موقعیت های جدید می گریزند. این گونه اوصاف به كندی و دشواری تغییر می كنند. دسته ای دیگر از اوصاف همچون ویژگی های اخلاقی و اجتماعی شخصیت، قابلیت دگرگونی بیشتری دارند این ویژگی ها را كه «ویژگی های منش» (Character traits) می نامند می توان تغییر داد. آن دسته از ویژگی های شخصیت كه تغییرناپذیر نیستند و یا به دشواری دگرگون می شوند تاثیر قطعی بر ویژگی های اخلاقی فرد ندارند. مثلا برخی از روانشناسان، انسان ها را به دو گونه (type)شخصیتی تقسیم می كنند: درون گرا (Intravert)و برون گرا (Extravert) افراد درون گرا در موقعیت های مختلف واكنش منفی دارند؛ یعنی از موقعیت های جدید می گریزند و ساكت و آرام هستند در حالی كه افراد برون گرا به موقعیت ها واكنش مثبت نشان می دهند و از درون گرایان بیشتر حرف می زنند و در تماس های اجتماعی فعال تر برخورد می كنند.





این ویژگی ها تحت تاثیر عوامل مختلفی همچون وراثت محیط و تجارب زندگی فردی پدید می آیند و در افراد بزرگسال به دشواری دگرگون می شوند. ولی هیچ یك از این دو تیپ شخصیتی، اخلاقی تر از تیپ دیگر نیست و مثلا یك فرد درون گرا می تواند به اندازه یك فرد برون گرا به وظایف اخلاقی خود پایبند باشد البته گاه ممكن است برخی رفتارهای ظاهری متناسب با ارزش های اخلاقی در افراد برون گرا بیشتر دیده شود. مثلا اگر احترام به دیگران در قالب الفاظ و رفتارهایی خاص ظاهر شود افراد برون گرا آمادگی بیشتری برای یادگیری این رفتارها دارند. همچنین ممكن است برخی دیگر از اخلاقیات در افراد درون گرا بیشتر ظاهر شود؛ مثلا اگر «صمت» (سكوت توام با تفكر) رفتار اخلاقی پسندیده ای باشد افراد درون گرا آمادگی بیشتر در ظاهر ساختن این رفتار خواهند داشت.





عالمان اخلاق، درباره صفات اخلاقی شخصیت فرد بحث كرده اند آنان از خود پرسیده اند آیا ویژگی های اخلاقی افراد تغییرپذیر است یا همواره ثابت می ماند.





برخی نویسندگان ویژگی های اخلاقی را به دو دسته تقسیم كرده اند: طبیعی و غیر طبیعی و گفته اند: اخلاق طبیعی غیر قابل تغییر و زوال است. اخلاق طبیعی، در ذات انسان و همواره با طبیعت او همراه است. اخلاق غیر طبیعی از طبیعت انسان ناشی نمی شود؛ بلكه در اثر عواملی مانند تعلیم و تربیت و هم نشینی با افراد پدید می آید و تغییرپذیر و قابل زوال است.





اخلاق انسان را نمی توان تماما طبیعی و تغییرناپذیر دانست، زیرا بسیار دیده ایم كه افرادی در اثر تغییر محیط و ترك برخی دوستان و پیوستن به دوستان دیگر، اخلاق و رفتارشان دگرگون شده است یإ؛ّّ فرزندان یك خانواده در اثر تعلیم و تربیت و حضور در محیط مدرسه و انتخاب مشاغل مختلف، دارای اخلاق متفاوتی شده اند. بنابراین باید قبول كنیم كه حداقل بخشی از اخلاق انسان قابل تغییر است. اما آیا می توان گفت همه خلق های انسان اكتسابی و قابل تغییر است؟





برخی از علمای اخلاق معتقدند همه خلق های انسان را می تواند تغییر داد. دلیل این مدعا را می توان به شكل زیر بیان كرد:





اگر فرض كنیم خلقی غیر قابل تغییر است از دو حال خارج نیست: یا جزء (یا لازم) ماهیت انسان است و یا چنین نیست اگر جزء (یا لازم) ماهیت انسان باشد باید همه انسان ها در آن خلق یكسان باشند و اگر هیچ خلقی نباشد كه همه انسان ها در آن یكسان باشند نتیجه می گیریم كه هیچ خلقی مقتضای ماهیت انسان نیست.





اگر خلق غیر قابل تغییر جزء (یا لازم) ماهیت نباشد باید گفت اصناف و گروه های انسانی به سببی خارج از ماهیت خود آن را پذیرا شده اند؛ یعنی علتی خارجی پدید آورنده آن خلق است و اگر آن علت خارجی را بشناسیم می توانیم درباره امكان تغییر آن خلق قضاوت كنیم.





علت پدیدار شدن یك خلق در انسان، عادت است. عادت به معنای تكرار یك فعل است به اندازه ای كه از آن پس آن فعل به آسانی از فرد صادر شود. بنابراین هر خلق را می توان با تكرار عملی مخالف و متضاد با آن تغییر داد. برای مثال اگر كسی ترسو باشد می تواند با تكرار اعمالی كه مقتضای شجاعت است در خود صفت نفسانی شجاعت را پدید آورد و ترس را از خود زایل كند.





بنابراین باید نظر معتقدان به اكتسابی بودن جمیع خلق ها را ترجیح دهیم و تغییر پذیری اخلاق را به طور مطلق بپذیریم و البته بر این نكته تاكید كنیم كه سرعت دگرگونی خلق ها یكسان نیست و عوامل بسیاری در تغییر آنها تاثیر دارند.







سؤالات

1 - مبادی و پیش فرض های علم اخلاق را بنویسید؟





2 - مسؤول دانستن افراد در برابر اعمالشان مبتنی بر چه پیش فرضی است؟





3 - تلاش برای تربیت اخلاقی خود و دیگران مبتنی بر چه پیش فرضی است؟





4 - دلیل این مدعا را بیان كنید «همه خلق انسان را می توان تغییر داد».





5 - علت پدیدار شدن یك خلق در انسان چیست؟ آن را تعریف كنید.





6 - آیا می شود یك خلق را به ضد خودش تبدیل كرد؟ چگونه؟





7 - با قبول نظریه اكتسابی بودن جمیع خلق ها آیا می توان تغییر پذیری اخلاق را به طور مطلق پذیرفت؟





8 - آیا سرعت تغییر تبدیل خلق ها یكسان است؟







--------------------------------------------------------------------------------



پی نوشتها

8 - نساء، 97.